پيوند زبان و انديشه در شعر رودکي


 

نويسندگان: دکتر مريم صادقي(1)- دکتر سعيد بزرگ بيگدلي(2)




 

چکيده:
 

شعر، آميزه اي از انديشه و صور خيال است. انديشه هاي شاعر، زبان اوست که در قالب شعر بيان شده، به ذهن مخاطب متبادر مي شود. زبان و انديشه، رابطه اي مستقيم و تعاملي دارند. ديدگاههاي شاعر و کيفيت تبيين امور، بر زبان او نيز تأثير مي گذارد؛ هرچه انديشه هاي او ساده تر و صريحتر باشند، زبان او نيز شفافتر و دور از تعابير و مفاهيم پيچيده خواهد بود. بنابراين، در زبان شاعر مي توان انديشه هاي او را نيز جست و از اين رو بايد گفت که زبان، همان انديشه است شعر رودکي هم بازتاب دهنده انديشه هاي اوست. ديدگاههاي ساده و صريح او، زبانش را نيز ساده و صريح کرده است. در اين مقاله پيوند انديشه ها و زبان رودکي در چهار حوزه پند و وصف و عشق و مدح و نيز علل سادگي شعر و رواني انديشه او کاويده شده است. مهمترين عوامل سادگي زبان در شعر رودکي عبارتند از: بيان تجارب عمومي، رابطه نزديک امير ساماني و رفتار متعادل وي با مردم، نگاه انساني به ممدوح، تعليمي بودن اشعار او، افکار صريح و روشن شاعر و برخورد واقع بينانه با امور زندگي.

واژه هاي کليدي:
 

رودکي، سامانيان، پند، وصف، مدح، عشق.

مقدمه:
 

زبان ابزار تجلي انديشه آدمي، و شعر راهي براي دست يابي و معرفت به مجموعه تخيلات و واقعيتهاي ذهن شاعر است که از هزار توي ذهن او سرچشمه مي گيرد و در ذهن افراد جامعه روان مي شود. شاعر براي تأثير گذاشتن بر مخاطب، زبان عادي را از ابعاد زماني و مکاني فراتر مي برد و به زباني ادبي تبديل مي کند.
زبان شاعر، هم بازتاب انديشه هاي او و هم منعکس دهنده واقعيتهاي جامعه در ذهن شاعر است. بنابراين، زبان نقشي تعاملي و ارتباطي را ايفا مي کند؛ از اين رو، بررسي شعر هر شاعر تبيين اوضاع فکري و سياسي و اجتماعي زمانه اوست. شاعر ديدگاههاي خويش را با طرحي سامان يافته در شعر خويش وارد مي کند و کلام را در مسيري خاص از ذهن به زبان، جاري مي سازد. بنابراين در بررسي شعر در واقع شاعر را بررسي کرده ايم و به هر روي هر مفهومي که توانسته ذهن شاعر را به خود معطوف سازد، دير يا زود از مجراي ذهن او به زبان و سپس به ذهن جامعه جاري مي شود.
شاعر در برخورد با واقعيت ها و مسائل جامعه، عاطفه اي گويا و احساسي اثر پذير دارد که مي تواند همه مسائل مهم را بازتاب دهد. بنابراين، در بررسي زبان هر شاعر، خواه ناخواه حوزه انديشه او هم بررسي مي شود. بايد گفت بين زبان و ذهن، تعاملي دايمي وجود دارد. «مي توان انتظار داشت که زبان انسان مشخصات ظرفيتهاي هوشي انسان را مستقيماً منعکس سازد و زبان به طريقي آينه مستقيم ذهن باشد؛ چيزي که براي ديگر نظامهاي دانش و باور انسان امکان پذير نيست»( چامسکي، 4:1384)؛ براي مثال ناصرخسرو توجه و گرايش شديد به اسماعيليان و خلفاي فاطمي را در عمده اشعار خود نمايان ساخته است و آنان را الگوي کامل انساني معرفي نموده و همگان را به پيروي و گرايش بدانها، دعوت نموده است؛ شاعران ديگر هم به نوعي گرايش هاي فکري و سياسي و عقيدتي خود را در زبان و شعر خود بازتاب داده اند.
به عبارت ديگر، لفظ رو بنا و انديشه زيربنا و نمايانگر ديدگاههاي شاعر و مبناي تحليل خوانندگان از اوضاع زندگي زمانه شاعر مي شود؛ بنابراين براي شناخت مباني و ديدگاههاي شاعر بايد به بررسي ذهن و زبان و يا محتوا و صورت شعر او پرداخت.
با توجه به مطلب پيشين، در اين مقاله کوشش شده است به اين سوال پاسخ داده شود که رودکي چگونه زبان را در حوزه هاي پند و وصف و مدح و عشق با ديدگاههاي خود پيوند داده است؟

پيوند زبان و انديشه در شعر رودکي
 

شعر رودکي، شعر عصر ساماني و بازتاب دهنده اوضاع ادبي، اجتماعي و سياسي جامعه ايران در اين دوره است. چنانکه مي دانيم، جامعه ايران در پيش از حمله مغول طي قرنها در آرامشي نسبي به سر مي برده که باعث رشد فرهنگ و ادب و گسترش علوم و کثرت هنرمندان و دانشمندان و نويسندگان و شاعران بوده است و در اين ميان، شعر و شاعري از بهره اي ويژه برخوردار بوده است( نفيسي، 240:1382- 241).
اين رويکرد به علم و دانش و تکريم عالمان و دانشمندان، زمينه ساز بروز استعدادهاي دروني در انسانهاي فرهيخته شده، ابعاد وجود انساني مجال بروز مي يابند. رودکي، در شعر خويش وضعيت مناسب فرهنگي و اجتماعي قرن چهارم را با تبيين مسائلي، چون عشق و زندگي و مرگ و خوشباشي و نظاير آن بيان کرده است. در زمانه رودکي، روحيه اعتدال بر جامعه حاکم و شاعران در آسودگي و رفاه به سر مي بردند. به همين دليل، شاعر در شعر خويش راهکارهايي تجربي و عملي براي بهبود زندگي انسانها بيان کرده است.
اصولاً شاعران از دو موضوع کلي سخن مي گويند:
1- موضوعات و انديشه هاي انتزاعي؛
2- مسائل و انديشه هاي اجتماعي و تجربي؛
به عبارتي ديگر؛ مي شود گفت اولي نگاه هستي شناسانه و دومي نگاهي جامعه شناسانه را بيان مي دارد (مسکوب، 28:1385). کميت اين انديشه ها با نوع زندگي و ديدگاه شاعر تناسب دارد؛ بدين معني که هر قدر بر تجربه ها و واقعيت هاي زندگي روزمره تأکيد بيشتر داشته باشد، راهکارهاي او ملموستر هستند و هر قدر تمايلات دنيا ستيزي و ماورايي او قويتر باشند، آموزه هاي او انتزاعي تر و دست نيافتني تر هستند. وقتي انسانها براي پيشرفت در زندگي، واقعيتهاي جامعه و آرمانهاي زميني را در نظر بگيرند، در پي الگوهايي هستند که بتوانند آنها را به هدفهاي اين جهاني برسانند، ولي وقتي از تجربه ها و واقعيت هاي جامعه، مأيوس و نوميد شوند، به دنبال الگوها و آرمان هايي، بلند و ديرياب مي روند و در اين جست وجو هر قدر آرزوهاي آنها امکان تحقق بيشتر داشته باشد، شادتر و هر قدر تحقق ناپذيرتر باشند، نوميدتر و سرخورده تر مي گردند؛ در اين صورت اميدها و ايده ها فرو مي ريزند و گلايه ها افزوني مي يابند، و همين امر موجب پديد آمدن ادبيات سياه ياس مي گردد.
مسأله اين است که چه عواملي در سير گرايش نظرگاههاي تجربي به ديدگاههاي انتزاعي مؤثرند و رودکي کدام يک از انديشه ها و ديدگاه هاي تجربي و انتزاعي را در شعر خويش بازتاب داده است؟ زبان شعر رودکي در نگاه به جهان چگونه بوده و او چه زباني را براي بيان مطلب خويش به کار گرفته است؟
شعر رودکي از چهار موضوع بيرون نيست. اين چهار موضوع عبارتند از: مدح، پند، وصف و عشق. اين مقاله به بررسي کيفيت هماهنگي زباني و فکري رودکي در اين چهار موضوع مي پردازد و در پي تبيين اين نکته است که سادگي انديشه هاي رودکي، يکي از مهمترين عوامل سادگي زبان او بوده است.

سادگي زبان و انديشه در شعر رودکي
 

راهبردهايي که رودکي در شعر خويش بيان نموده، امکان تحقق و تبديل به عينيت ها را دارد، چون او از مسائلي سخن مي گويد که ذهن مردم نيز با آن درگير است، به بياني ديگر، بين رودکي شاعر و مردم فاصله اي نيست، چون خود را تافته اي جدا بافته از مردم نمي داند؛ او با مردم زندگي مي کند و از غم و شادي و آمال و آرزوهاي آنان بي خبر نيست.
از سوي ديگر، رودکي زبان خويش را در شعر به اصطلاحات پيچيده گرفتار نمي سازد. او با زباني ساده و قابل فهم انديشه هاي خويش را بيان مي دارد:

کوشم که بپوشم صنما نام تو از خلق
تا نام تو کم از دهن انجمن آيد

با هر که سخن گويم اگر خواهم و گرني
اول سخنم نام تو اندر دهن آيد

( ديوان:86)
ارتباطات و تعاملات انساني در انديشه رودکي ساده و صريح است. شايد بتوان گفت سادگي انديشه و تجارب شخصي رودکي، در شعر او، بازتاب انديشه ها و تجارب عمومي جامعه است. به عبارت ديگر، مي توان شعر او را از نظر انديشه و زبان، همان زبان و انديشه مردم عادي دانست؛ يعني ذهن رودکي با مسائل مردم جامعه پيوندي ناگسستني و تثبيت شده داشته است. بايد گفت تأملات و نگرانيهاي رودکي با گذشت صدها سال، هنوز هم از مسائل و دغدغه هاي انسان امروز به شمار مي آيد؛ موضوع هايي مانند پيري و مرگ، از دست رفتن جواني، دنياستيزي و دنياگرايي، عشق و پند. بنابراين، رودکي با نگاه فرا زماني خود توانسته است همان مواردي را مطرح سازد که خودش هم به نوعي با آن درگير بوده است و سرانجام اين درگيري ها و چالش ها را بسيار روشن و صريح براي ما بيان کرده است.
همان طور که ذکر شد، شعر رودکي در چهار حوزه قابل بررسي است: مدح، پند، وصف و عشق.
 

زبان و انديشه رودکي در مدح
 

صفات ممدوح در نگاه شاعر، از انسانهاي معمولي، خيلي برتر و والاتر نيست و شاعر نيازي نمي بيند که در مدح به الفاظ و مفاهيم دشوار و تصاوير پيچيده زباني روي آورد. براي مثال، مي خواهد امير را مدح گويد، صفات واقعي او را بر زبان مي آورد:

سيرت آن شاه پند نامه اصلي است
زان که همي روزگار گيرد ازو پند

سيرت او بود وحي نامه به کسري
چون که به آيينش پندنامه بياگند

( همان: 79)
سيرت ممدوح همان سيرت کسري است که به عدل و داد شهره بوده است.
روش و منش اميران ساماني متعادل بوده است. آنان با همين مدحيات ساده شاد مي شده اند و مدح کننده را صله و هبه مي بخشيده اند؛ لذا رودکي براي مدح ممدوح، تعابير و مفاهيم سخت و پيچيده را به کار نمي برد و او را بر تارک هفت آسمان نمي نشاند:

اي بر همه ميران جهان يافته شاهي
مي خور که بدانديش چنان شد که تو خواهي

( همان:115)
سادگي زبان رودکي را مي توان معلول عواملي چند دانست:
نخست رابطه نزديک و دوستانه اميران ساماني با مردم و اطرافيان خود از اين منظر، مي تواند قابل توجه باشد، زيرا حکومت سامانيان در واقع اولين حکومت مستقل و مرکزي ايراني پس از ورود اسلام به ايران است. فروپاشي دستگاه حکومتي طولاني ساسانيان و شکست اشرافيت و حکومت ساساني در برابر سادگي و برابري و برادري نظام اسلامي، باعث دگرگوني نگرشهاي سياسي و اجتماعي و تغيير رويکرد حکومتي در جامعه ايراني گشت. بنابراين، اميران ساماني با اتخاذ روشهاي مردمي در کشور داري و ارتباط با قشرهاي مختلف مردم توانستند موقعيتي ويژه کسب کنند و در اداره امور کشور نسبتاً موفق باشند (پيشين:249).
رودکي در مدح امير مي گويد:

مير سرور است و بخارا بوستان
سرو سوي بوستان آيد همي

ميرماه است و بخارا آسمان
ماه سوي آسمان آيد همي

( همان:173)
در حکومت سامانيان سخت گيري هاي سياسي و حکومتي نبوده است و اتهامات ديني و سياسي سلجوقيان و غزنويان به مخالفان خود وجود نداشته است.
رودکي به زباني ساده و بي تکلف شهامت و رشادت امير را در ميدان رزم مدح مي کند. اميرجوانمرد و رشيد، وقتي تيردر پيکان مي نهد تا دشمن را هلاک کند، از تير طلايي استفاده مي کند تا براي دشمن کشته کفن تهيه کنند و دشمن مجروح را نيز مداوا کنند.

شاهي که به روز رزم از رادي
زرين نهد او به تير در پيکان

تا کشته او از آن کفن سازد
تا خسته او از آن کند درمان

( همان:105)
دوم آن که موقعيت ممدوح در نظر شاعر خيلي فراتر از مردمان عادي نيست، بنابراين شاعر نيازي نمي بيند که ممدوح را از فرش به عرش برده، از دايره هويت انساني اش خارج سازد. اگر شاعري به راه مبالغه مي رفته و ممدوح خويش را به صفاتي که در وي نبوده است، مي ستوده، حاضران و مستمعان زبان به اعتراض مي گشوده و قول وي را منکر شده اند" (محجوب، 83:1362).
او زبان خود را با تصنعات دست و پا گير نمي آميزد و در واقع لزومي هم به اين کار نمي بيند که بدانديش امير را به سخت ترين مجازاتها، تنبيه و نابود سازد. گاهي هم که قدري از کلام معمول فراتر مي رود، زاويه انحراف او از زبان عادي بسيار بزرگ نيست. او ابتدا امير را ماه مي خواند، اما نقصان و کاهندگي ماه را به امير نسبت نمي دهد و مي خواهد که ممدوح او هماره در افزوني و نورانيت باشد:

مه گاه بر افزون بود و گاه به کاهش
دايم تو به افزون بوي و هيچ نکاهي

( ديوان:115)
کلام، ساده و عاري از زينت کلامي، ولي تأثيرگذار و کارآمد است. «اين امر نشان دهنده اعتدال و ميانه روي رودکي در مدح است. او مي کوشيده که صفات نيکو و واقعي ممدوح را بيان دارد» (محجوب، 43:62).

از ملکان کس چنو بود جواني
راد و سخندان و شيرمرد و خردمند

( ديوان:79).
صفاتي که در اين بيت بيان شده، صفات لازم و بايسته هر پادشاهي است که مي خواهد حکومت کند. بنابراين، رودکي هم با همين صفات لازم، ممدوح را مي ستايد. ممدوح رودکي در ميانه پيکار، شمشير از کف مي نهد و مرد بزم و باده مي شود: هم شير را شکار مي کند و هم باده مي نوشد. اين صفات، ويژگيهاي انساني و واقعي ممدوح است که بر زبان شاعر، سرازير مي شود:

دشمني اگر اژدهاست پيش سنانش
گردد چون موم پيش آتش سوزان

باز بدان گه که مي به دست بگيرد
ابر بهاري چنو نبارد باران

( همان:102)
و همين ممدوح نيز وقتي قصد دست و دلبازي و نواخت داشته باشد، بخشش او سريع و فراوان است، به طوري که طبيعت با همه جلوه هاي سرشارش در برابر آن بي رونق مي شود:

با دو کف او زين عطا که ببخشد
خوار نمايد حديث و قصه توفان

( همان جا)
و نيز چنين ممدوح با کفايتي در هنگامه عدل و داد، مسلمان با سماحتي است که در جهان نظير ندارد:

باز به هنگام داد و عدل برخلق
نيست به گيتي چون او نبيل و مسلمان

( همان جا)
سوم آن که رفتار شاهان ساماني معتدل بوده است. «سامانيان، دانشمندان را تعظيم و تکريم مي نمودند و آنان را مي نواختند. روايت کرده اند که يکي از آيين دربار سامانيان اين بوده که دانشمندان را به زمين بوس خود وا نمي داشتند و خود پادشاه شخصاً در مجالس آنان حضور مي يافت و با آنان مناظره مي کرد» (نفيسي، 240:1382) اين امر نشان دهنده آن است که لازم نبوده است شاعر براي خوشايند ممدوح زباني سنگين و متکلف به کار گيرد، زيرا مفاهيم و معاني مورد نظر او پيچيده و دشوار نبوده است:
رودکي در بيتي ديگر خواهان عمر ابدي براي ممدوح است:

اثر مير نخواهم که بماند به جهان
مير خواهم که بماند به جهان در اثرا

(همان:65)
اين نوع اشعار حاکي از رابطه معمول و بي تکلف شاعر با اميران ساماني است. «مجموعه اين تصويرهاي حاصل از انواع خيال، در ديوان هر شاعري، کم و بيش گزارشگر لحظه هايي است که با درون و جهان دروني او سروکار دارد» (شفيعي کدکني، 91:1386).
چهارم آن که بخش عمده اي از اشعار رودکي، تعليمي است و شعر تعليمي بايد زباني ساده و قابل فهم داشته باشد تا بر شنونده و مخاطب تأثير بگذارد. زبان سعدي و مولانا هم در تعليم و پند ساده و روشن و واضح است. رودکي نيز از زباني قابل فهم و تشبيهات و تصاويري ساده و روشن براي بيان مطلب استفاده مي کند.
پنجم آن که افکار رودکي روشن و صريح است. وقتي ذهن شاعر گره نداشته باشد، زبان او هم گره ندارد. مي توان نتيجه گرفت که ابهامات موجود در زبان از ترديدها و گيرهاي ذهني ناشي مي شود. بنابراين، هر قدر موضوعي براي شاعر جا افتاده تر و انديشه پذيرفتني تر باشد، زبان او شفافتر و بيان او صريحتر خواهد بود. اين شفافيت انديشه به ميزان استدلال و احتجاج بستگي دارد؛ بدين معني که هر قدر موضوع بيان شده داراي پيچيدگي و ابهام باشد، به شفاف سازي نياز دارد، ولي وقتي انديشه براي خود شاعر موجه و پذيرفتني باشد، به راحتي قابل پذيرش و بي نياز از استدلالات پي در پي و احتجاجات مستمر خواهد بود.
يکي از ويژگيهاي زباني رودکي آن است که تصاوير شعري او پويا هستند و نوعي حرکت و جنبش را در ذهن ايجاد مي کنند؛ چون صفات ممدوح واقعي هستند و زندگي واقعي، جنبش و کوشش دارد، نه خمودگي و خميدگي و انزوا و سکون. اين تصاوير پويا نشان از پويايي ذهن شاعر دارد که در زبان او متجلي شده است (شفيعي کدکني، 92:1386). «آن که نهاني پويا و متحرک دارد، با آن که دروني ايستاده و آرام دارد، آن که حياتش در زمينه مادي و يا معنوي، متحرک است و آن که زندگاني ايستا و بي جنبش دارد، شعرشان يکسان نيست» (همان:91) بنابراين، مي توان گفت: روحيه و نگاه شاعر در انتخاب تصاوير تأثير دارد.
در ابيات بالا هم، توفان در برابر بخشندگي ممدوح ناچيز است، در هنگامه عدالت، او نظير ندارد و در سخنوري و رشادت، بر تمام شاهان ديگر برتري دارد؛ ملاحظه مي شود که صفات ممدوح تجربي و قابل درک و پذيرفتني است.
در دوره سامانيان که دوره ثبات سياسي است، عملکردها شفاف و صريح و انديشه ها روشن است و زيرزميني و پنهاني نيست، و شاعر مي تواند عقيده اش را بي واهمه بر زبان آورد.
درست است که رودکي در دوره سادگي زبان زندگي مي کرده؛ اما اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که استاد شاعران (صفا، 371:1351) توانايي سرودن اشعار دشوار را داشته، ولي در پي آن بوده است که مخاطب با کلام سهل و روان او رابطه اي عميق تر و بهتر پيدا کند.
 

زبان و انديشه رودکي در پند
 

اشعار پندآموز رودکي، انسان را به زدودن غم و دلتنگي و روي آوردن به گوشه نشيني و انزوا از دنيا و خلق دعوت نمي کند، بلکه اوضاع زمان به گونه اي است که مردم در آرامشي نسبي و احساس امنيت از يکديگر به سر مي برند و امتزاج روح معتدل ايراني با تعاليم انسان ساز اسلام باعث شده است که اين آرامش در جامعه جاري باشد و مردم با نشاط و شادي زندگي کنند و در شعر نيز به شادي و خوش بودن از محسوسات و تجربه ها دعوت مي شوند. از اين رو در بيتي، رودکي، انسان را به زباني ساده و ملموس پند مي دهد که خوشي هاي زندگي کم نيست:

کوري کنيم و باده خوريم و بويم شاد
بوسه دهيم بر دو لبان پريوشان

( همان:106)
در واقع، شاعر توصيه مي کند که روش ما اين است؛ شما هم به همين طريق زندگي کنيد تا خوش باشيد. در بيتي ديگر، به انسان پند مي دهد که در مسائل دنيايي و مادي به پايين تر از خود بنگرد تا از وضع کنوني خود غمبار و دلتنگ نشود. در حقيقت، انديشه رودکي در اين بيت ملهم از کلام والا و حکمت آموز امام علي (ع) است که اين گونه زيبا و دلنشين به بيان شعري درمي آيد و تأثيري مانا از خود بر جاي مي گذارد:

در به ز خودي نظر مکن غصه مخور
در کم ز خودي نظر کن و شاه بزي

( همان: 125).
بايد گفت پندها وقتي تأثير گذارتر و ماندگارتر هستند که تجربي تر و کارآمدتر باشند. هر قدر الگوهاي مطرح شده در اشعار شاعران با شخصيت انسان ها هم خواني بيشتر داشته و با صفات آنها هماهنگ تر باشند، تأسي به آنها امکان پذيرتر است. رودکي هم در اين بيت انسان ها را به دو دسته تقسيم مي کند: «به ز خود و کم ز خود»؛ و مي خواهد که مخاطب خويش را به انسانهايي بنگرد که توانايي مالي کمتري از او دارند. اين پند بسيار زيبا و ساده و قابل فهم است و تأثيري ماندگار بر ذهن دارد.
مي توان گفت رودکي از به کار بردن واژه هاي انتزاعي و شعارگونه پرهيز مي کند. او عوالم فکري را بسيار ساده و با زباني قابل فهم و مهمتر از همه، تجربي و پذيرفتني بيان مي نمايد. کلام رودکي با تجارب عمومي او آميزش مي يابد. او حتي امور انتزاعي مانند دنيا گريزي را با دلايل و کلماتي قابل فهم و موجه براي مخاطب، منطقي جلوه مي دهد؛ به عبارت ديگر پندها کارآمد و تجربي است، نه انتزاعي و ناکارآمد. شعر او نه لهو و لغو است و نه زهد و سودا، نه افراط انديشه دوز است، نه انزواي زندگي سوز، پندها و اندرزهاي او معتدل و ميانه است؛ نه انسان را به ترک همه چيز و به دنيا گريزي فرا مي خواند و نه به دلبستگي ها و متعلقات دنيايي، پاي بند مي سازد.
در يکي از اشعار خود باز هم به زباني ساده و با دلايلي پذيرفتني از مخاطب مي خواهد که اندوه مال را از دل بزدايد:

بيا دل و جان را به خداوند سپاريم
اندوه درم و غم دينار نداريم

جان را زپي دين و ديانت بفروشيم
وين عمر فنا را به ره غزو گزاريم

(همان:97)
در شعر او کمتر تصويري مي توان يافت که امري انتزاعي را در بر داشته باشد، حتي امور ذهني و انتزاعي نيز به جامه امور حسي و ملموس در مي آيند، تا آنجا که اگر يک سوي خيال در شعر او مفهومي انتزاعي باشد، سوي ديگر امري محسوس خواهد بود.
او در بيتي ديگر بيان مي کند که عشق ها پايدار نيستند، و اي انسان بينديش هر که را بدو دل مي بندي، جهان از تو خواهد گرفت:

گويي گماشته است بلايي او
بر هر که تو دل برو بگماري

( همان:138)
شادي و شاد خواري و عيش هم در شعر اين دوره، بويژه در شعر رودکي، معتدل و ميانه است. نه افراط در غم و سياهي و شکوه و ناله هاي دلتنگي است و نه فرو رفتن در غفلت و بي خبري؛ نه فراموشي است و نه غرق شدن. شادي و سروري که در شعر رودکي وجود دارد، مبتني بر تجربه است و شادي ها نشأت يافته از همين ملموسات و تجربه شده هاست. شادي هاي شعر رودکي بزرگند، اما از مسائل و امور کوچک حاصل مي شوند.

شاد زي با سياه چشمان شاد
که جهان نيست جز فسانه و باد

( همان:74)
کوچکترين موضوع شاد کننده، دستمايه اي بزرگ از شادي را فراهم مي آورد و شاد بودن را به همراه دارد؛ زيستن با زيبارويان سياه چشم، عامل و موجد شادي است و نينديشيدن به دلبستگي هاي دنيايي که موجب حسادت و غم مي گردد، به تعبيري پرهيز از غم بيهوده خوردن در جهان است که شادي را افزون مي کند.
شعر رودکي با تمام کاينات و طبيعت برخورد واقع گرايانه دارد؛ يعني با واقعيت هاي زيباي موجود شاد و مسرور است.
آرايش و چينش واژه ها خود مي تواند بدون تشبيه و استعاره و اغراق و مبالغه، نوعي کنش عاطفي در کلام ايجاد نمايد؛ يعني نگاه شاعرانه به مسائل و طرز وارد کردن آنها به حوزه شعري، مي تواند کلام معمولي را به کلام ادبي تبديل کند؛ براي مثال در اين بيت رودکي:

ز آمده شادمان ببايد بود
وز گذشته نکرد بايد ياد

( همان:74)
شاعر در بيت بالا دو زمان حال و گذشته را با يکديگر مقايسه مي کند و بين اين دو يک حکم مي کند: نه از خوشي هاي حاصل شده شاد باشيم و نه براي گذشته افسوس بخوريم؛ به بياني ديگر از افراط و تفريط در غم و شادي پرهيز کنيم.
بايد به اين نکته مهم توجه داشت که وجود سرخوشي ها و فراخي ها و توانگري هاي دوران ساماني، موجب تعظيم و تکريم بيش از حد شاعران و نويسندگان و فراغ بالي آنان بوده است و اين امر در ايجاد روحيه شاد باشي در انديشه رودکي نيز تأثيري شگرف داشته است «مي توان روحيه حماسي و اعتقاد به تساهل و شاد باشي را دو رکن عمده فکري ادبيات سبک خراساني قلمداد کرد» (شميسا، 7:1374)
انديشه شاعر شاد بودن است، پس زبان او هم، همه موضوع هاي شادي بخش را در شعر به تصوير مي کشد و آن را دستمايه اي براي شادي قرار مي دهد. رودکي مي خواهد مخاطب خويش را به اين نکته متوجه سازد که انسان گرفتار در رنج و محنت، اگر امور شادي بخش اطراف خود و نيز خود را به درستي بشناسد، نياز ندارد که چاره غم و اندوه خود را در افق هاي دور از دسترس جستجو کند.
ذکر اين نکته ضروري است که شعر تنها بيان هنري احساسات و خيالات بشر نيست، بلکه مي تواند با هنرمندي شاعر و بيان مؤثر و کارآمد او انسان را براي يافتن راه حل هايي جهت تخفيف اضطرابها و دردها و از خود بيگانگي هايش راهنمايي کند.
در انديشه رودکي، خوشباشي، امري بديهي است و نکته بديهي تر آن که انسانها بايد شاد زندگي کنند و خود را در لايه هاي تودر توي اگرها و شايدها و آرزوهاي دست نيافتني، گرفتار و محصور نسازند. بنابراين، زبان او هم براي تفهيم چنين مطلبي، ساده مي شود و مي گويد انسان خود را گرفتار غم و ناراحتي نکند، زيرا که افسوس برگذشته و اضطراب و نگراني از آينده جز ايجاد غم ثمري ندارد. بنابراين، بايد به امکاناتي که اکنون در اختيار دارد، بنگرد و شاد زندگي کند.
او خطاب به انسان که مي خواهد با خيالي آسوده و هموار در اين جهان ناهموار زندگي را سپري کند، مي گويد گيتي و جهان با تو سر ستيز دارند. گويا اين انديشه رودکي مقدمه اي براي روزگار ستيزي هاي دوران بعد است که باز به صورتي واقع گرايانه در شعر او پديدار شده است و با ستيز بيهوده و خيال مندانه در روزگاران بعد - که سرآمد انديشه هاي شاعران اين قرون بوده است - متفاوت است.
«آنچه در کلام و کتاب شاعران پارسي«کژ روي هاي فلک» و «نحوست اوضاع آسماني» خوانده مي شود، در واقع هيچ نيست جز آشفتگي و پريشاني قدرتهاي سياسي و اوضاع اجتماعي که چون توان رويارويي مستقيم با آن را ندارند و يا معلول را به جاي علت مي پندارند، به فلک و آسمان و نحس و سعد اسباب آن مي پردازند» (محبتي، 406:1382).
رودکي عقيده دارد که انسان فاني مي شود، چون هيچ چيزي باقي نيست، پس او هم به نوبت در اين جهان گذران مي کند، ولي با دنيا سرستيز ندارد. دنيا براي رودکي محل شادي، و زندگي مرکب از همه بايدها و بودهاست. مرگ نيز يکي از همين هاست. انسان رودکي از پيري و مرگ مي نالد، چون آن را پايان بخش طراوت و شادابي و زيبايي مي داند:

مار است اين جهان و جهان جوي مارگير
از مارگير مار برآرد شبي دمار

(ديوان:125)
به عبارتي، مي خواهد بيش از آن که انسان را از دل بستن باز دارد، او را از امور ناهنجار و غيراصولي جهان و واقعيت هاي حاکم بر آن آگاه کند؛ پس علت دل نبستن نيز همين است که چون جهان اصول پذير نيست، پس دلبستگي بدان هم کار شايسته اي نيست.
در تفکر رودکي، انسان بين دو مقطع زماني زندگي مي کند و ياد از گذشته و دل سپردن به آينده براي او سودي ندارد. او در بيتي ديگر عملکرد جهان را چنين توصيف مي کند:

نيکي او به جايگاه بدي است
شادي او به جاي تيمار است

بنابراين، انسان در شعر رودکي در مازهاي پيچ در پيچ انديشه هاي عرفاني و فلسفي گرفتار نيامده و زبان و توصيه او هم به تفسيرها و تحليل هاي پيچيده نياز ندارد. در بيتي ديگر، مردن را نيز امري عادي تلقي نموده، توصيه مي کند که رفتگان را نبايد دل بست:

هر که را مرد همي بايد رفته شمري
هر که را مرد همي بايد مرده شمرا

(همان:65)
انسان بايد امور بديهي و آشکار را با رضايت تمام بپذيرد. شاعر گوشزد مي کند که انسانها در اين جهان پايدار نيستند. هر لحظه کسي به کاروان مرگ مي پيوندد و زندگان بايد بپذيرند آن که همراه کاروان رفته، هرگز باز نمي گردد، پس براي رفتگان دل مسوزان و غمگين مباش.
در ابياتي ديگر بسيار واقع بينانه مي گويد که چهار چيز مايه شادي و سرور است و اگر انسان اينها را دارا باشد، سزاوار است که هيچ گاه غم نخورد:

چهار چيز مر آزاده را ز غم بخرد
تن درست و خوي نيک و نام نيک و خرد

هر آن که ايزدش اين هر چهار روزي کرد
سزد که شاد زيد جاودان و غم نخورد

( همان:75)
راه و روشي که شاعر براي شاد زيستن توصيه مي کند، با کمي تغييرات و دگرگوني در منش و روش حاصل مي شود؛ بدين معني که نيکروشي و نيکنامي و خردورزي و تندرستي، چهار راه شاد زيستن است، که اين هر چهار در زندگي روزمره هماره مورد توجه آدميان در طول زمانها بوده است. انديشه رودکي بر زبان او هم تأثير گذاشته و تصوير را ساده نموده است. شاد زيستن از شاهراه نيکي و خوشنامي و تندرستي و خردورزي مي گذرد.
 

زبان و انديشه رودکي در وصف
 

زبان رودکي در وصف هم ساده است و وقتي از خودش سخن مي گويد، با زباني ساده خود را توصيف مي کند:

هميشه شاد و ندا نستمي که غم چه بود؟
دلم نشاط و طرب را فراخ ميدان بود

( همان:83)
در اين بيت رودکي ديدگاه واقع گرايانه (رئاليستي) خويش را آشکار مي کند، و به واقعيت ها توجه مي نمايد، بدين معني که زمانه خوبي داشته، تني سالم، چهره اي بسان ديبا و دندانهاي زيبايي داشته و اين صفت جسم او همانند سياهي چشم، مايه سرور و شادکامي او بوده است و اکنون که پيرگشته بسان چراغهاي تابناک، از اين موضوع سخت اندوهگين است.

مرا بسود و فرو ريخت هر چه دندان بود
نبود دندان لا بل چراغ تابان بود

شد آن زمانه که رويش بسان ديبا بود
شد آن زمانه که مويش بسان قطران بود

( همان:83 و 82)
شعر رودکي بيانگر آن است که انسان وقتي روزگار خوش دارد که مانند طبيعت در نشو و نما و طراوت و بالندگي باشد، اما وقتي پي مي برد که نمي تواند همانند طبيعت باشد و عمر محدود او در اين جهان مانع از استمرار طراوت و پايندگي است، افسوس مي خورد و معترض مي گردد که چرا غروب طبيعت انسان را طلوعي نيست:

و آن کجا بگواريد ناگوار شده است
و آن کجا نگزايست گشت زود گزاي

(همان:109)
ليکن او دچار خيالات شاعرانه نشده، در رويارويي با کاستيها و نشيبها واقعيت را راحت و آسان پذيرا مي شود:

کنون زمانه دگر گشت و من دگر گشتم
عصا بيار که وقت عصا و انبان بود

(همان:84)
روحيه واقع گرايي از تعادل برمي خيزد، و رودکي، شاعر عصر اعتدال است. انسان بيدار دل مي تواند واقعيت جهان را آن گونه که هست، ببيند (آن شناسد که دلش بيدار است)، اما بيدار دلي از نظر او درک واقعيت ها و پذيرش آنها و در صورت لزوم تغيير دادن آنها در راه حفظ و تثبيت انديشه و شخصيت آدمي است.
در شعر او انسان موجودي نيست که جسم خويش را فاني سازد تا در غرقابه نفس، خويش را از لوني ديگر، هويت بخشد و از انسانيت جسمي خويش خالي سازد، غم رودکي از آن است که پيري، موي سر را سفيد مي کند و اين به معناي پايان جواني است و چون انسان در جواني مي تواند خوشباشي و بي غمي و اعتدال را پيشه نمايد. بنابراين پيري، پايان غم انگيز براي اوصاف جواني خواهد بود. از اين روي، او به مرگ جواني سياه مي پوشد و يادآور مي شود که به هر حال مرواريد درشت جواني نمي تواند در دست پيرباقي بماند و اين را بايد پذيرفت:

من موي خويش را نه از آن مي کنم سياه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه

چون جامه ها به وقت مصيبت سيه کنند
من موي از مصيبت پيري کنم سياه

(همان:108)
اين ابيات دو چيز را بيان مي دارد؛ اول اين که تا آنجا که ممکن است نشانه هاي جواني را براي خويش حفظ نمايد و دوم اين که در عين پيري، تا مي تواند جوان باشد. مي توان چنين نتيجه گرفت که انسان در انديشه رودکي عوالم و لايه هاي مختلف ذهني ندارد. او از چند عامل سرشته شده که انديشه هم جزو آنها محسوب مي شود. در شعر او از سوز و گدازها و عوالم افراط و تفريط واقعيت گريز صوفيانه و ماورايي اثري نيست. انديشه او در دايره محسوس و تعريف شده اي به نام انسان و دنيا دور مي زند. در واقع، مي توان گفت که انسان در شعر رودکي محور تمام انديشه هاست. او نگرشهاي خود را در دايره همين جهان مادي به دست مي آورد. واقعيت اين است که از نظر رودکي اعتدال و خوشباشي اصالت دارد و هر موضوعي که بخواهد شادي هاي انسان را تباه سازد، مطرود است.» در غالب اشعار رودکي روح طرب و شادي و عدم توجه به آنچه مايه اندوه و سستي است، مشهود است و اين حالت گذشته از اثر محيط زندگي و عصر حيات شاعر، نتيجه سعه عيش و فراغت بال وي بوده است» (صفا، 1351، ج378:1)
در کلام رودکي، اغراق و مبالغه کم است و در مقايسه کلام او با انديشه هاي شاعران پس از او اين نکته آشکار مي شود که هويت انساني در شعر او به نوعي تجربي شده است. به عبارتي ديگر، شاخصه ها و ابعاد هويت هاي انساني در مقايسه با انسان در شعر عرفاني مولوي و سعدي و حافظ متفاوت است و اين از نگاه رودکي نشأت يافته است؛ بدين معني که چون انسان در تمام ابعاد زميني، مورد بحث و خطاب اوست، با انسان در انديشه عرفاني که در ابعاد آسماني و ماورايي مورد خطاب قرار مي گيرد، متفاوت است.
«در سخن رودکي اطناب وجود ندارد، چرا که امري محسوس و تجربي است و به اطناب نياز ندارد. اطناب با مقوله ذهني و امر غيرتجربي، سازگار است. در عين حال، تعقيد و سوء تاليف هم در آن نيست که اطناب و سجع و تکلف آورد و اين تکلف با روحيه اعتدال ناسازگار است.»(بهار، ج235:19)
اصولاً رودکي با کلام سهل و مؤثر مخاطب را در واکنشهاي تجربي تحت تأثير قرار مي دهد. برخي را عقيده بر اين است که زبان ادبي بنا به ماهيت ابدي بودنش نمي تواند واقعيات را به صورت مستقيم و عادي گزارش کند. البته، زبان ادبي براي تأثير بهتر و پاياتر، از گزارش فراتر مي رود، زبان ادبي زبان گزارش نيست ولي هر زبان ادبي مي تواند گزارشي از واقعيت نيز باشد، بدين معني که گزارنده در گزارش خود مي تواند در نحوه بيان، کلام خود را از حد معمولي فراتر برد.
براي مثال رودکي مي گويد:

مرا بسود و فرو ريخت هر چه دندان بود
نبود دندان لابل چراغ تابان بود

چراغ تابان، کلام عادي و گزارشي او را به زبان ادبي تبديل مي کند. در عين حال که جلوه نماديني از اغراق و مبالغه ندارد، اما دندانها را نيز با توصيفات غيرواقعي وصف نمي کند. بنابراين، شعر او مي تواند گزارشي ادبي باشد.
اين اعتدال ورزي و تجربه گرايي ها از عقل گرايي و خردورزي هايي سرچشمه مي گيرد که در قرن سوم و چهارم رواج داشته است. اين دوران، زمان حاکميت و درخشندگي اعتدال انساني است که نتيجه مستقيم خردگرايي است. رودکي در واقع با روش تجربي در شعر خويش، افکار خود را درباره ممدوح و معشوق و جهان و انسان بيان مي دارد و سخن خود را در اين حيطه و با اين ديدگاه مؤثرتر و پذيرفتني تر مي نمايد.
بايد گفت يکي از عوامل مهم در بيان و روش تصوير سازي رودکي در شعر، تجربه هاي مستقيم او از طبيعت است. تجربه مستقيم شاعر، ناگزير پويايي بيشتري در زبان و ذهن او ايجاد مي نمايد؛ اجزاي تصاوير شعر رودکي، متحرک و زنده هستند. دندانهاي سفيد و درخشان و چراغ درخشنده و تابان و ديبا و قطران همه تصاويري زنده و متحرک هستند و اين امر نشان از تحرک و پويندگي ذهن شاعر دارد (شفيعي کدکني، پيشين:96).
در شعر رودکي عيش ها و خوشي ها ملموسند، زندگي به صورت ساده جريان دارد و انسانها با آن دست و پنجه نرم نمي کنند، بلکه آن را مي ورزند. در واقع، شعر رودکي نيز در بعدي ديگر هم مسير با انديشه هاي خودگرايانه و تجربه گرايانه که در قرن چهارم در اوج است، شالوده افکار جامعه آن زمان را پي ريزي مي کند. قرن چهارم، يعني عصر رودکي، عصر خردگرايي و اعتدال است و بعد از اين قرن است که با دگرگونيهايي که در جامعه رخ مي دهد، بويژه تسلط حکومتهايي که چندان با اعتدال و تسامح در برخورد با انديشه ها که ناشي از آزاد انديشي در فرهنگ و تمدن ايراني- اسلامي بود سازگار نبودند، زمينه هاي خردستيزي گسترش مي يابد و مظهر خردگرايي، يعني اعتزال و فلسفه را در جهان اسلام يکي پس از ديگري ناتوان ساخته، کم فروغ مي نمايد. در شعر رودکي که آبشخور آن همين حوزه هاست، ستيز با فلسفه و عناد با عقل و خرد وجود ندارد. در واقع، اين دوران زمان حاکميت و درخشندگي اعتدال انساني است. مي توان علل و عواملي را که موجد اين ديدگاه ها و انديشه ها در شعر رودکي شده است، در دو حوزه مهم و عمده قرار داد: حوزه حکومتي و حوزه زباني. روش کشورداري سامانيان بزرگترين عامل شکل گيري روحيه تساهل و ساده گيري در اين دوره است که در اشعار شاعران هم عصر آنان نمود فراوان دارد. نفيسي دانشمندان و مشاهيري بسيار را در اين دوره نام مي برد که به سائقه علم دوستي و ادب پروري و دانش گرايي سامانيان، روزگاري خوش و آسوده و عمرهاي دراز و با برکت داشته اند (نفيسي،همان:255 و شفيعي کدکني، 416:1366)
دليل ششم براي سادگي شعر رودکي آن است که خالي بودن زبان اين دوره از موازنه و تصنع ادبي است که مانع ايجاد تکلف در زبان و انديشه مي شود.
«در زمان هايي که علوم عقلي و ساير شئون اجتماعي، به وفق طبيعي روي به نمو و تکامل است، سبک نويسندگي نيز به حال طبيعي خود مشغول سير و حرکت است و ادبيات با سادگي و رواني و سهل التناول بودن همراه است» (بهار، همان:239).
 

زبان و انديشه رودکي در عشق
 

معشوق شعر رودکي نيز، صفاتي ساده و ملموس دارد:

بي قيمت است شکر از آن دو لبان اوي
کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوي

( همان:114)
او با صفاتي جسماني خود، برتري مي يابد:

چو عارض برفروزي مي بسوزد
چو من پروانه برگردت هزارا
 

ايا سوسن بناگوشي که داري
به رشک خويشتن هر سوسني را

دل من ارزني عشق تو کوهي
چه سايي زير کوهي ارزني را

( همان:67).
صفات و تصاوير بيان شده در اين ابيات، ملوس و تجربي و قابل فهم هستند و با اين که شاعر از استعاره بهره برده، باز هم کلامش پيچيده نشده است. ارزن و کوه بدون هيچ توصيف و پيچيدگي کاملاً صريح و آشکار موقعيت شاعر را در برابر معشوق توضيح مي دهد، کلام بسيار مشخص و آشکار است. درجه زيبايي و والايي معشوق به داشتن روي و بناگوش سفيد و شمع درخشاني است که شاعر را مانند پروانه به گرد خويش مي گرداند.
در ابياتي ديگر بسيار روشن و ساده، به داشتن معشوقي افتخار مي کند که دو چشم سياه و درخشان دارد:

اي روي تو چون روز دليل موحدان
وي موي تو چنان چو شب ملحد از لحد

مکي به کعبه فخر کند، مصريان به نيل
ترسا به اسقف و علوي به افتخار جد

فخر رهي بدان دو سيه چشمکان توست
کامد پديد زير نقاب از برد و خد

( همان:74)
شاعر ضمن برشمردن موجبات فخر ديگران که عمدتاً جنبه هاي انتزاعي و دست نيافتني است، بر ديدگاه خود تأکيد مي کند. از نظر او، معشوق پسنديده کسي است که دو چشم سياه او از زير نقاب بر رخ زده پيداست و چقدر در نظر شاعر جذاب بوده که زبان او آن را وصف کرده است. با اين که شاعر در اين بيت ها موارد مفاخره را براي انسانها در انديشه هاي گوناگون بيان مي دارد، اما خودش به امري ساده و ملموس افتخار مي کند و عقيده و نظر خود را صريح اعلام مي دارد.
عشق در اين بيت و ابيات ديگر رودکي، صرفاً عشقي اين جهاني است که انسانها در مقام برترين مخلوقات الهي نسبت به يکديگر ابراز مي دارند، اما معشوق سعدي و حافظ عموماً صفاتي ماوراي انسان عادي و معمولي دارد؛ او عالم اسرار غيب و مقامي همانند مقام و مرتبه معبود دارد (صادقي، 40:1385-44 و 76).
انسان تغزل در شعر رودکي لازم نيست صفات ملکوتي و ماورايي قرن هاي بعد در شعر سعدي و حافظ را داشته باشد، بلکه زمانه رودکي و سادگي زندگي و روابط مردم با يکديگر در نگاه بسيط شاعران و انسان نيز انعکاس داشته است. انسان تغزل يا به عبارتي، معشوق در شعر عصر رودکي بيشتر در بعد اين جهاني در روابط انسانها با يکديگر قابل طرح است و ليکن در دوره هاي بعد معشوق ماورايي و آسماني تر و به همان ميزان دست نيافتني تر مي شود و شاعر براي رسيدن به او بايد از خود گذشتگي بيشتري به خرج دهد و به همان اندازه صفات و استعارات و صورتهاي خيالي که براي تبيين اوصاف به کار مي رود، بايد سنگين تر و فخيم تر باشد و شاعر تمام توان و انديشه خود را براي توصيف و معرفي او به کار گيرد. معماران مجرب شعر فارسي، چون سعدي و حافظ بر بنيادهاي استوار استادان شعر فارسي بنايي را مي آفرينند که آن را به خالق جهانيان و جهان ديگر نيز پيوند مي زند (پيشين:76 و نيز شفيعي کدکني، 135:1386).
 

نتيجه گيري
 

از مجموع مطالبي که در اين مقاله بررسي شد، مي توان نتيجه گرفت:
1- شعر رودکي بازتاب تفکرها و نگرشهاي انسانها در قرن چهارم است و از سادگي و رواني برخوردار است.
2- انديشه ها در شعر رودکي به زباني ساده و روان، دور از صورتهاي خيالي پيچيده و لايه هاي تو در تو بيان شده است و اين امر بيانگر گرايش شاعر به امور ملموس و محسوس و تجربي است؛ نه عوالم ذهني و انتزاعي.
3- زبان رودکي در چهار حوزه زبان، يعني مدح، پند؛ وصف و عشق ساده به جلوه گري پرداخته است و تصاوير او از ممدوح و معشوق و طبيعت نيز حسي و ملموس هستند.
4- رودکي در دوره اي آرام، با رفاه و خوشي زندگي مي کرده و همين امر باعث بروز روحيه تساهل و ساده گيري توأم با ديدگاهي روشن و تجربي در شعر او شده است.
5- عوامل مؤثر در زبان و انديشه رودکي را مي توان چنين نام برد: شيوه حکومتي و آسان گيري ها و سهل گيري هاي سامانيان در امور اعتقادي، روحيه شادباشي و رفاه و آسايش شاعر، نزديکي او به طبيعت، تبيين و تفسير روشن او از مسائل، شيوه حکومتي و نگرشهاي قابل پذيرش او، ورود به دايره هاي محسوس و تجربي و نزديکي زبان او به زبان توده مردم.
6- رودکي در توجه دادن و آگاهي بخشيدن به انسان، امور محسوس و تجربي را سبب راهنمايي و راهيابي انسان مي داند.
7- شعر رودکي محصول حوزه زباني و حکومتي دوره سامانيان است؛ به همين علت، اعتدال و تجربه گرايي و خردورزي از مهمترين بنيان هاي شعري رودکي است.
مي توان گفت هدف رودکي از اين واقع گرايي و تجربه انديشي، به دست دادن شناخت و تبيين است. وسيله آگاهي و بينش در شعر رودکي محسوسات اثبات شدني است، نه ماوراييات ذهني و افکار انتزاعي.

1- امامي، نصرالله: استاد شاعران رودکي، انتشارات جامي، چ هفتم، تهران، 1384.
2- بهار، ملک الشعرا: سبک شناسي، نشر اميرکبير، چ پنجم، تهران، 1369.
3- چامسکي، نوام: ذهن و زبان، ترجمه کورش صفوي، نشر هرمس، تهران، 1378.
4- رودکي، سمرقندي: ديوان، به کوشش سعيد نفيسي، موسسه انتشارات نگاه، چ سوم، تهران، 1382.
5- شفيعي کدکني، محمدرضا: صور خيال در شعر فارسي، انتشارات آگاه، چ سوم، تهران، 1366.
6- ___ : زمينه هاي اجتماعي شعر فارسي، نشر اختران و نشر زمانه، تهران، 1386.
7- شميسا، سيروس: سبک شناسي شعر، انتشارات فردوسي، چ اول، تهران، 1374.
8-___: سيرغزل در شعر فارسي، انتشارات فردوسي، چ اول، تهران، 1362.
9- صادقي، مريم: آفاق صباحت (بررسي ساختار لفظي و فکري غزليات سعدي)، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مرکز، تهران، 1385.
10- صفا، ذبيح الله: تاريخ ادبيات ايران، انتشارات ابن سينا، تهران، 1351.
11- محجوب، محمدجعفر: سبک خراساني در شعر فارسي، نشر جامي، تهران، 1362.
12- محبتي، جواد: سيمرغ در جست وجوي قاف، نشر سخن، چ دوم، تهران، 1382.
13- مسکوب، شاهرخ: هويت ايراني و زبان فارسي، نشر فروزان، چ سوم، تهران، 1385.
14- نفيسي، سعيد: محيط زندگي و احوال و اشعار رودکي، نشر اهورا، چ اول، تهران، 1382.
15- هاکسلي، آلدوس: علم و ادبيات، ترجمه غلامرضا امامي، انتشارات دانشگاه شيراز، 1376.

پي نوشت ها :
 

1- استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران مرکزي
2- دانشيار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تربيت مدرس تهران
 

منبع: مجله ادبيات و علوم انساني